اللهم انت السلام و منك السلام
و لك السلام و اليك يعود السلام
*********
لازمه ايمان به خدا، ايمان و تصديق پيامبران او و همچنين تصديق كتابهاي پيامبران مى باشد كه البته لازمه اين ايمان، اطاعت از دستورات آنها و بلكه عين اطاعت از آنهاست.
چنانكه قرآن در سوره مؤمنون هم ايمان اعتقادى و علمى و هم ايمان عملى و نيروى اطاعت را مد نظر قرار داده است و دو ركن ايمان در مؤمنان را، اعتقاد به اصول توحيد و نبوت و معاد و صفات خداى تعالى و ديگري، التزام عملى و جوارحى و قيام به اداى وظايف و پيروى از برنامه مكتب عالى قرآنى مى داند. قرآن مى فرمايد...
اللهم انت السلام و منک السلام
و لک السلام و الیک یعود السلام
*********
خداوند انسان را آفرید و او را گرامى داشت (1) و نیازهاى او را به لطف خویش عطا نمود تا مسیر کمال و عبودیت را بپیماید و به سعادت دنیوى و اخروى نایل گردد. از آنجا که انسان موجودى اجتماعى است و از سوى دیگر شناخت کافى نسبت به جهان پیرامون خود نداشته و مصالح اجتماعى خویش را به طور صحیح نمى شناسد و همچنین عدالت جویى و عدالت خواهى او فطرى است، به کسى نیاز دارد که او را در این امور راهنمایی کند. درست به همین دلیل است که خداوند پیامبران را به سوى انسانها فرستاده است.
پیامبران آمده اند تا مردم را ارشاد نموده و نسبت به وظایف انسانى و الهی خویش آگاه سازند و همچنین آنان را در مسیر تزکیه و تعلیم و تربیت یارى نموده، جامعه را به سوى گسترش عدالت که از اهداف مهم بعثت انبیا مى باشد، سوق دهند و بدین ترتیب انسانها را به آنچه مطلوب خداوند است نایل گردانند. چنانکه قرآن کریم در آیه 25 سوره حدید مى فرماید: «پیامبران خود را با دلایل و بینات فرستادیم تا در میان مردم عدالت را برپا کنند.»
ایمان چیست؟
انسانها باید از نیروى ایمان برخوردار باشند تا هم در امور دنیوى و استقرار عدالت در جهان مادى موفق شوند و هم در امور اخروى به سعادت ابدى نایل گردند. ایمان از ریشه «أمن» به معناى ضد خوف مى باشد و در لغت به معنى تصدیق و مخالف تکذیب است(2).
اما در اصطلاح چنانچه از آیات متعدد قرآن استناده مى شود، ایمان نور است و به معناى اذعان و تصدیق چیزى و التزام به لوازم آن است. مثلاً ایمان به خدا در واژه هاى قرآن، به معناى تصدیق یگانگى او و پیغمبرانش و تصدیق به روز جزا و بازگشت به سوى او و تصدیق هر حکمى است که فرستادگان او آورده اند.(3)
البته بین مفهوم لغوى و اصطلاحى ایمان ارتباط تنگاتنگى وجود دارد. چنانکه گفته شده، ایمان از ریشه «امن» گرفته شده است و مؤمن به واسطه ایمان آوردن از عذاب الهى ایمن شده است.(4)
همچنین انسان مؤمن با ایمان آوردن، اعتقادات خودش را از شک و تردید امنیت مى بخشد که همانا تردید، آفت اعتقاد است. به تعبیر دیگر، ایمان، انسان را در اعتقادش استوار مى سازد.(5)
لزوم ایمان به پیامبران الهی
لازمه ایمان به خدا، ایمان و تصدیق پیامبران او و همچنین تصدیق کتابهای پیامبران مى باشد که البته لازمه این ایمان، اطاعت از دستورات آنها و بلکه عین اطاعت از آنهاست.(6)
چنانکه قرآن در سوره مؤمنون هم ایمان اعتقادى و علمى و هم ایمان عملى و نیروى اطاعت و انقیاد در روان را مد نظر قرار داده است و دو رکن ایمان در مؤمنان را، اعتقاد به اصول توحید و نبوت و معاد و صفات خداى تعالى و دیگری، التزام عملى و جوارحى و قیام به اداى وظایف و پیروى از برنامه مکتب عالى قرآنى مى داند.(7)
قرآن مى فرماید: «پیامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است (و او به تمام سخنان خود کاملاً مؤمن مى باشد) و همه مؤمنان (نیز) به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند (و مى گویند:) ما بین هیچ یک از پیامبران او تفاوت نمى گذاریم (و به همه ایمان داریم) و (مؤمنان) گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا (انتظار) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (ما) به سوى توست.»(8)
ایمان به وحى بر پیامبر(ص)
در واقع کسى که به خداوند ایمان داشته باشد، به پیامبرانى که از سوى او براى هدایت بشر فرستاده شده اند ایمان آورده، چنانکه پیامبر اکرم(ص) به گواهى قرآن به آن ایمان داشته است.
اما نکته اینجاست که حضرت ختمى مرتبت(ص)، افضل(9) پیامبران الهى است که ایمان به آن حضرت، طبق نص آیات قرآن واجب است.(10) «امنوا با... ورسوله والکتب الذى نزل على رسوله»(11)
و نیز آیات زیادى از کتاب خدا دستور به ایمان به پیامبر اکرم(ص) داده اند. از جمله آیه 81 سوره آل عمران فرموده: «به خاطر بیاورید هنگامى که خداوند از پیامبران و پیروان آنها پیمان مؤکد گرفت: به او ایمان بیاورید و او را یارى کنید.»
در نتیجه این آیه بر لزوم ایمان به پیامبر(ص) از سوى جهانیان از آدم تا خاتم دلالت دارد. حضرت علی(ع) در این باره مى فرماید: «خدا پیامبرى را از آدم و بعد از او نفرستاد، مگر آن که میثاق را در امر حضرت محمد(ص) اخذ فرمود.» (12)
بنابراین آیات و روایات به ایمان نسبت به پیامبر(ص) قبل از ایمان به پیامبران الهى صراحت دارد و بر آن تأکید مى نماید.
اما مسأله ایمان به پیامبر(ص) از جنبه هاى متفاوتى قابل بحث مى باشد، ولی آنچه اساسى به نظر مى رسد، بررسى مسأله ایمان به آن حضرت در موارد عصمت، اخذ وحى و حقانیت رسالت آن بزرگوار و همچنین ایمان به وعده هاى پیامبر اکرم(ص) مى باشد.
ابعاد ایمان به پیامبر(ص)
الف) ایمان به عصمت پیامبر اکرم(ص)
عصمت یعنى مصونیت از گناه و اشتباه؛ یعنى پیامبران نه تحت تأثیر هواهای نفسانى قرار مى گیرند و مرتکب گناه مى شوند و نه در کار خود دچار خطا و اشتباه می شوند. عصمت یک حالت راسخ در نفس معصوم و یا یک ملکه نفسانى است که آثار ویژه ای دارد که هرگز از آن جدا نمى شود.(13) معصوم در پرتو حالت کاملى از تقوا و پاکدامنی که در نفس و روان او راسخ و پابرجا مى باشد، به پایه اى مى رسد که پیوسته عصیان و خلافکارى را از محیط زندگى طرد کرده و ساحت خود را از گناه و لغزش پاک نگه می دارد.(14)
عصمت پیامبر اکرم(ص) و پیراستگى او از خطا و اشتباه در اخذ وحى از مقام ربوبى و یا در ابلاغ رسالتى که بر عهده گرفته است به طور صریح در آیات قرآن مطرح شده است.
خداوند در سوره اعلى مى فرماید: «ما بزودى (قرآن) را بر تو مى خوانیم و هرگز فراموش نخواهى کرد». همچنین در سوره نجم درباره پیامبرش مى فرماید: «او از روى میل نفسانى سخن نمى گوید».
همچنین در آیات بعدى همین سوره مى فرماید: «قلب (پاک او) در آنچه دید، هرگز دروغ نگفت. آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مى کنید و... چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیت بود).» (15)
گواه دیگر درباره مصونیت پیامبر از خطا و لغزش، آیه تطهیر مى باشد. آنجا که مى فرماید: «خداوند مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.»(16)
این آیه از بارزترین دلایل عصمت اهل بیت(ع) بوده و طبق آن، مطلق پلیدى و آلودگى معنوى اعم از صغیره و کبیره از اهل بیت(ع) نفى شده است. چنانکه ابوسعید خدرى مى گوید: «رسول خدا(ص) درباره این آیه مبارکه فرمود: این آیه درباره من و علی و فاطمه و حسن و حسین فرود آمده است».(17)
بنابراین با دقت در آیات متعددى از قرآن کریم و روایات ائمه(ع) مى توان دریافت که بر عصمت پیامبر اکرم(ص) تأکید و تصریح شده است و آن حضرت اول معصوم آن چهارده نور الهى است و این موضوعى است که همه مؤمنان واقعى به رسول ا...(ص) بدون تردید آن را پذیرفته اند و هیچ گاه به خود شک و تردید راه نمى دهند.
نکته قابل توجه در بحث عصمت این است که یکى از اهداف اساسى پیامبران الهی، هدایت و تربیت مردم بوده است و تحقق این هدف در گرو شرایطى است که مهمترین آن، ایمان افراد به صدق گفتار مربى است و بدون تحقق چنین شرطی، سخن و برنامه مربى نیز تحقق نمى یابد. هر گاه عمل مربى با گفتار او مطابق باشد، طبعاً اعتماد شنونده را جلب مى کند و گرایش مردم به آن مکتب را سبب مى شود و همچنین در صورت تناقض عمل مربى با گفتار او، در عامه باعث ایجاد تنفر مى شود و گرایشى هم صورت نمى گیرد. (18)
و سرانجام این که آیات متعددى از قرآن که دستور اطاعت بى قید و شرط از همه دعوتهاى پیامبر(ص) را صادر کرده، نشان از گواه قرآن بر عصمت این شخصیت اعظم دارد. بنابراین کسى که پیامبر اکرم(ص) را به عنوان یک فرستاده معصوم از سوى خداوند متعال بداند و این مسأله را باور داشته باشد، در طول حیات خود و در تمام عرصه هاى زندگی به سخنان و سیره و سنت آن حضرت توجه مى کند و آن بزرگوار را به عنوان اسوه خود تلقى کرده، گام در جاى پاى ایشان مى نهد.
ب: ایمان به نزول وحى بر پیامبر(ص)
«وحی» در لغت به معانى اشارت، کتابت، نوشته، رساله، سخن پوشیده، اعلام در خفا، شتاب و هر چه از کلام یا نوشته یا پیغام یا اشاره که به دیگرى به دور از توجه دیگران القا و تفهیم شود مى باشد (19) و در اصطلاح قرآن به معانى اشاره پنهانی، هدایت غریزى و الهام آمده است که شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتاد بار تکرار شده است.
البته وحى رسالى طبق آیات 51 و 52 سوره شوری، سه گونه است؛ یکى القای مستقیم و بلاواسطه بر پیامبر(ص) مى باشد، دیگرى رسیدن صداى وحى به گوش پیامبر است که جز او کسى نشنود و در نهایت، وحى وسیله فرشته است و جبرئیل پیام الهى را به روان پیامبر فرود مى آورد. که هر سه نوع وحى بر پیامبر(ص) نازل شده است.(20)
آیاتى که بر نزول وحى بر پیامبر(ص) ناظر مى باشد، عمدتاً مواردى است که آن حضرت را به انجام کارى دستور داده و یا از انجام کارى نهى مى کند که از آن جمله، زمانى است که خداوند به پیامبر اکرم(ص) دستور مى دهد دعوت خود را در مرحله اى سری و در مرحله دیگر میان خویشاوندان آن حضرت و سرانجام به صورت دعوت همگانى انجام دهد. (21)
آیاتى که با استفاده از آنها نزول وحى بر پیامبر (ص) ثابت مى شود، بسیارند؛ از جمله آیه 50 انعام که مى فرماید: «من جز از وحى الهى پیروى نمى کنم...» و نیز در سوره تکویر مى فرماید: «محققاً قرآن گفتار فرستاده بزرگوار (فرشته وحی) است...». (22)
این آیات به صراحت به موضوع نزول وحى بر حضرت رسول(ص) اشاره دارند.
همچنین در سوره نجم آمده: «آنچه مى گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده، نیست... در حالى که در افق اعلى قرار داشت (یعنى جبرئیل بین آسمان و زمین بود)... در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده اش وحى نمود...».(23)
با این همه صراحت، بعضى غرض ورزان و خاورشناسان، نزول وحى بر پیامبر اکرم(ص) را زیر سؤال برده و آن را یک الهام قلبى یا نوعى شعور و یا استعدادى در وجود پیامبر(ص) به عنوان نابغه بشرى تلقى مى کنند !در حالى که مسأله نزول وحى با همه این موارد متفاوت است. اگر نظر آن دسته را توجه کنید که معتقدند نوعى القائات قلبى است که این در مورد «محدث» یعنى کسانى که با آنها سخن گفته مى شود مطابقت می کند؛ در حالى که محدثان پیغمبر نبوده اند؛ مثل علی(ع) که خیلى از معارف غیبى را از ناحیه الهى مى گیرد، اما پیامبر نیست و یا مادر مسیح و مادر موسى که با فرشتگان صحبت مى کردند، اما پیامبر نبوده اند. و این نوع القائات و مکنونات قلبى یا نوعی استعداد که در درجه اى شکوفا شود و با عالم دیگر ارتباط برقرار کند در مورد پیامبر صادق نیست؛ بلکه هر بشرى مى تواند این زمینه را در وجودش فراهم کند و چنان در مسیر هدایت پیش برود که با عالم بالا ارتباط برقرار کند؛ چنانکه بسیارى از عالمان و دانشمندان مکاشفه ها داشته و دارند، اما نمى توان آنان را پیامبر خواند.
وحى به پیامبر(ص) اختصاص دارد و اگر انسان باور داشته باشد که هر چه پیامبر آورده حاصل وحى الهى بوده و مورد تأیید و رضایت الهى است، در عمل همواره مى کوشد از دستاوردهاى وحى تبعیت کند و پیرو واقعى آن بزرگوار باشد.
ج) ایمان به حقانیت رسالت پیامبر(ص)
بسیارى از آیات قرآن بر حقانیت رسالت پیامبر(ص) دلالت دارد. آیه 29 سوره فتح به این مسأله صراحت دارد: «محمد فرستاده خداست»(24)؛ یعنى خدا در قرآن شهادت مى دهد که حضرت محمد(ص) فرستاده و رسول خداست. همچنین خداوند در آیه 6 سوره صف می فرماید: «و چون عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل !به درستى که من رسول خدایم... و مژده دهنده ام به پیامبرى که بعد از من مى آید و نام او احمد است...».
در آیه 119 بقره نیز مى فرماید: «اى پیامبر !ما تو را به حق فرستادیم که مردم را مژده دهى به بهشت و بترسانى آنها را از عذاب جهنم...».
قید «به حق» در این آیه براى توجه دادن به حقانیت و درستى رسالت پیامبر اکرم(ص) و مطابق با واقع و موافق با حکمت بودن آن است؛ یعنى پیامبرى تو ثابت و محقق است و هیچ بطلانى در آن راه ندارد.(25)
بدون تردید، کسى که حقانیت رسالت پیامبر اعظم(ص) را باور داشته باشد، به خود اجازه نمى دهد غیرمتعهدانه عمل کند، زیرا آنگونه که خدا فرموده است، خدا و پیامبرش همواره بر اعمال انسان ناظرند(26)، این احساس همواره با او خواهد بود و سرچشمه عمل به باور انسان برمى گردد و عمل از باور برمى خیزد.
د) ایمان به وعده هاى پیامبر(ص)
همه پیامبران الهى علاوه بر دعوت به توحید و یکتاپرستی، امتها را به بهشت بشارت و از دوزخ بیم داده اند. چنانکه در سوره یس مى خوانیم: «مى گویند: اى واى بر ما !چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت. آرى این همان است که خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان (او) راست گفتند.» (27)
همچنین در سوره احزاب مى فرماید: «هنگامى که مؤمنان لشکر احزاب را دیدند، گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده بود و خدا و رسولش راست گفته اند و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود.» در آیه اى دیگر آمده: «پروردگارا !آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده دادى به ما عطا کن و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان؛ زیرا تو هیچ گاه از وعده خود، تخلف نمى کنی.» (28)
با دقت در این آیات، به دست مى آید که وعده هاى پیامبران دو گونه بوده؛ دسته اى در مورد امور دنیوى مثل خبر پیروزى یا شکست گروه مؤمنان در غزوات و... بوده و دسته دیگر در امور اخروى مثل بشارت به بهشت و ترساندن از جهنم و شمردن نعمتهای اخروى براى اعمال به وسیله پیامبر(ص) مى باشد که به شهادت خود قرآن، وعده های پیامبران بویژه پیامبر اعظم(ص) تحقق یافتنى و حتمى است و شکى در آن نیست و بدون تردید، همین وعده هاست که درستکاران را در ادامه کارهایشان، امیدوارانه به پیش می برد و از کجرویها و زشتکاریها بازداشته، خوف از جهنم و عذابهاى اخروى را همواره با خود دارند و به این که روزى پس از مرگ به حسابرسى و جزاى اعمال خویش دست خواهند یافت و زندگى سعادتمندى را براى خویش رقم خواهند زد، امیدوارند.
بنابراین هرچه انسان در اعتقاد و ایمان به عصمت و حقانیت رسالت و نیز صدق وعده هاى پیامبر اکرم(ص)راسخ تر باشد، از همت و پشتکار بالایى برخوردار خواهد شد و موفقیتهاى زیادى در زندگانى دنیوى و اخروى براى خویش مهیا مى سازد.
_____________________________________________________________________
پی نوشت ها:
1- اسراء/70
2- «کتاب العین»، ج 8، ص 388؛ لسان العرب، ج 13، ص 21
3- «ترجمه تفسیر المیزان»، سید محمدحسین طباطبایی، ج 15، ص 40
4- «تفسیر تبیان»، ابوجعفر محمد بن الحسن بن على الطوسی، ج 1، ص 54
5-«تفسیر المیزان»، ج 1، ص 43.
6- «تفسیر نمونه»، ناصر مکارم شیرازی، ج 22، ص 208 و 209
7- «تفسیر انوار درخشان در تفسیر قرآن»، سید محمدحسین الهمدانی، ج 11، ص 233
8- بقره/
285 9- «بدایةالمعارف الالهیه»، محسن خرازی، ج 1، ص 282
10- همان، ص 266 و 267
11- نساء/
136 12- «تفسیر مجمع البیان»، شیخ ابوعلى الفضل بن حسن الطبرسی، ج 4، ص 143.
13- «منشور جاوید»، جعفر سبحانی، ج 5، ص 12(به نقل از: «تفسیر المیزان»، ج 2، ص 142)
14- همان
15- نجم/7-11
16- احزاب/
33 17- «منشور جاوید»، ج 5، ص 6 و
7 18- همان، ج 5، ص 37-40
19- «علوم قرآنی»، محمدهادى معرفت، ص 20
20- همان، ص 20-26
21- «منشور جاوید»، ج 6، ص 112-118
22- تکویر/19
23- نجم/3-10
24- «تفسیر اثنى عشری»، ج 12، ص 170؛ و آیات دیگر نظیر 144 آل عمران و 158 اعراف ناظر بر این موضوع اند. 25- تفسیر «اطیب البیان فى تفسیر القرآن»، سید عبدالحسین طیب، ج 2، ص 170
26- توبه/105
27- یس/52
28- آل عمران/194
برگرفته از پایگاه معارف قرآن
**********
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم