اللهم انت السلام و منك السلام
و لك السلام و اليك يعود السلام
**********
گوشه اي مي ايستاد و سر و رو و لباسش را پاك مي كرد.
هر روز كه از آن جا رد مي شد ، مرد يهودي روي سرش خاكستر مي ريخت، هيچ وقت هم مسيرش را عوض نكرد.
يك روز كه رد مي شد، ديد از خاكستر خبري نيست.
اللهم انت السلام و منک السلام
و لک السلام و الیک یعود السلام
**********
گوشه ای می ایستاد و سر و رو و لباسش را پاک می کرد.
هر روز که از آن جا رد می شد ، مرد یهودی روی سرش خاکستر می ریخت، هیچ وقت هم مسیرش را عوض نکرد.
یک روز که رد می شد، دید از خاکستر خبری نیست.
گفت این رفیق ما کجاست؟
گفتند : مریض است.
گفت : خب ! پس باید رفت عیادت ...
مرد یهودی پارچه ای روی سرش کشیده بود از خجالت ...
می خواست زمین دهان باز کند و او را ببلعد...
**********
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم